شخصی

ساخت وبلاگ
چونان قلبم چونان سنگبر ضربتِ آخرین غصه تکه تکه بر پاره های زمین و خیال پاشیده شدم عیسی -پدر بزرگ- دست به بالای گوش گرفته، شنید گفت؛ سهم بیشترِ دلتبه سمت و سوی مصر، بالای رف؛ گوشه ایش زیر مبل، ذره ایش در انتهای شب، قسمت سرماش هم که روسیه است روسپی شدم، سیاه باز در خیال مات و کیش از بودی یا فکرکنم هستیتابو[-ر-]دیار یا مایکل (میشلُفکو) عشق را در پستوی خانه پنهان کرده اند نیست چیزی در گنجه ی مادر بزرگ، لابلای چادر نماز، دستمال سفید نیست چیزی جز شمع دانی های خاطره انگیزِ لبخند و نفت بلند بلند به جلجتا رساندو آرام آرام بند زد به دهانمان که عشق در پستوی خانه پنهان است نابرده رنج، گنج در پستوی خانه بود خواب بود به این خیال که عشق در پستوی خانه پنهان روزی که درید پدرت را کشور همسایه روزی که پستوی خانه توو به توو بود روزی که جایگاه عشق در پستوی خانه وتو شد روزی که در آینه تکرار کردم و در جایی از تاریخ پژواک شد روزیکه گریستم و اشک در چشمان دیگران غوطه خورد روزی که در پستوی خانه پنهان شدم روزی که جای عشق، من بود روزیکه روزها به خواب، شبها به خوردنِ خواب روزیه نفت، ارثیه ِ مرگبار تر بود روزی که فندک حرف زد روزی که فندک نکته سنج شد روزی که اندک اندکپ.ن: اکنون که ز خوشدلی به‌جز نام نمانْد، یک همدمِ پخته جز میِ خام نماند؛ دستِ طَرَب از ساغرِ می بازمگیر امروز که در دست به‌جز جام نماند. شخصی ...
ما را در سایت شخصی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ho3ei-no بازدید : 34 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 16:43

دست-نوشته-های ببرِ ماهر در تاریخچه-ای از یافته-های ژاپنی و عشق یک پلنگ بالغ که ماهر را توضیف می-کند؛ این-ها برای ماه سروده شده [و ما] ، دلیل مفقود شدن پلنگ ماهر از صخره به هاراکیری (یا خودکشی در ملاء عام سامورائی-ها) نزدیک است. در روایت عشق در سرایش پلنگ و جایگاه اساسی و مرکزی ماه در روایت می توان به :خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود / و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود اشاره کرد. .....پ.ن: پلنگ من -دل مغرورم- پرید و پنجه به خالی زد [که عشق؛ ماه بلند من، ورای دست رسیدن بود] شخصی ...
ما را در سایت شخصی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ho3ei-no بازدید : 62 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 22:35

شرایط این طور می نمود که بتوانم قدم در کنش وزن گذارد؛ و گزاره های حاصله را با لف و نشر مستقیم تر و واسطه ی تشبیه در عوض مثال و آرایه ی کنایه-آمیز آن بیت و بیتوته کنم. به مثال و به تشبیه، هر قدر -در- نثرِ صریح در موزون یا وزن خلاصه و چکیده ی بهتری بهمراه داشته باشد-م؛ نورالانوار هم در کنار متن، فرم داده و هرچند که نورالانوار غنی تر بنا شود؛ جنبه ی داستانی و موضوعی -می تواند- با عدم تعلیق ایجاد شده همراه[همچون] ایهام تناسب و تناظر بیان شود. داستان حاجی آقا مُثل افلاطونیِ منطق حال را پیشنهاد می کند؛ هرچند این معزل را بی تعلیق دانسته است و تعلّق خاطر خود را هم از خاطی آن که نماینده ی مفهوم روحانیت و نه روحانی است به نهایت هکذا گذاشته و به قراری از نورالانوار سایه برداشت می کند. -آسمون و خورشید؛ برای هردوشون به بالا اشاره شده، حالا نامم رو می خوای یا اسمم؟! -خورشید اسمته لابد آسمون نامت؟ - این-جوری اون مفهوم اشاره ای-م کشیدی پائین؛ "آسمان" مرکز یه قبیله-ی سرخ-پوستی شناخته می-شه و توی فرستادن پیغام با دود گاهی "خورشید" به عنوان نام یک هم قبیله ای که سالهاست به عنوان روح یا نور توی خاطر ضمایر می چرخه استفاده می-شه؛و قبل از این که نیاز باشه این قبیله رو سلاخی کنیم بهتره به مدت سکوتی که توی هر پیغام دودی اهمیت داره اشاره کنم. -خب چه مدته؟-تا زمانی که پیغام بعدی حاضر بشه ؛ اما به خاطر تعداد نفرات قبیله و عمق حقیقی قلب ها اون یکی از فاصله های بینهایتِ-یه مدت مثل بینهایت سکوت کنم؟ -مثل یکی از مدت های بینهایت. -مثل یکی از مدت های بینهایت سکوت کنم؛ مدت های بینهایت دیگه چین؟ -هنوز مدت بینهایت دیگه ای پیدا نشده. شخصی ...
ما را در سایت شخصی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ho3ei-no بازدید : 54 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 22:35